به گزارش سلامت نیوز به نقل از آرمان ؛ در این بین مباحثی از جمله نحوه برخورد جامعه با فرزندان زندانیان، آسیبهایی که کودکان را پس از دستگیری و به زندان افتادن والدین تهدید میکند، بررسی معضلاتی که هنگام ملاقات پدر و مادر در زندان برای بچهها پیش میآید و احتمال بزهکار شدن کودکانی که یک یا هر دوی والدینشان به زندان میافتند بررسی شد و همینطور حول روشهایی برای کاهش این آسیبها و کنترل شرایط، آنچه از قانون و نهادهای قانونگذار و اجرایی در این زمینه برمیآید و فعالیتهایی که NGOها برای بهتر شدن شرایط زندگی کودکان میکنند، مسائلی مطرح شد.
کنترل اجتماعی روی این بچهها کمتر است
یکی از مسائلی که فعالان حقوق کودک را نگران میکند مساله زندگی بچهها پس از به زندان افتادن والدین است؛ اینکه شرایط ملاقات باید به گونهای باشد که کودکان هنگام دیدار با والدین کمتر با مسائل آسیبزا سر و کار داشته باشند. گفته میشود شرایط بهگونهای است که برای مثال طبق تحقیقی، 70درصد از زندانیان در استان خوزستان تمایل ندارند فرزندانشان به ملاقاتشان بیایند؛ اینکه فضای زندان و دیدن پدر، مادر یا هر دو در آن شرایط تا چه حد میتواند روی روان کودک و باورهای او اثر گذار باشد. دکتر جوادی، مددکار اجتماعی و از سخنرانان حاضر در برنامه میگوید: «وقتی کودک والدینش را در آن شرایط میبیند احساس سرخوردگی میکند؛ با آن سر و وضع و در شرایطی که پدر یا مادرش در بند است و در آن محیط به خصوص، چرا که به گفته کارشناسان، در حال حاضر زندانها شرایط لازم را برای پذیرش کودکان برای ملاقات ندارند. بیشتر خانوادهها ترجیح میدهند حقیقت را در رابطه با وضعیت پدر یا مادر زندانی از کودک مخفی کنند؛ اینکه پدر زندان است، مادر رها کرده و رفته، پدر مسافرت است و داستانهایی از این دست که در باور کودکان نسبت به والدینشان تاثیری منفی خواهد داشت و او را در انتظاری طولانی رها خواهد کرد. مساله دیگر کنترل اجتماعی روی این بچههاست که در نبود پدر، مادر یا هر دو به شدت کاهش مییابد. زندانیان نمیتوانند در کنار فرزندانشان باشند و این غیبت سبب میشود فرزندان از چتر حمایتی والدین، هر قدر هم محقر، محروم بمانند.»
او ادامه میدهد: «طبق تحقیقات این بچهها اوقات فراغت بیشتری دارند و این موضوع احتمال جذبشان در خردهفرهنگهای بزهکاری را بالاتر میبرد و این مساله سبب میشود این بچهها بیشتر به راهی کشیده شوند که والدین از آن عبور کرده و جایگاه اجتماعیشان دچار آسیب شده است. مشکل تحصیلی از مسائل به نسبت همهگیر در رابطه با کودکان و نوجوانانی است که به نحوی یک یا هر دوی والدین آنها به زندان افتادهاند.» به گفته دکتر جوادی، مددکار اجتماعی، این مساله در دختران و بهویژه در دوره دبیرستان بارزتر است چرا که دختران نسبت به این مساله آسیبپذیرترند و سنین نوجوانی نسبت به سایر دورههای زندگی حساستر است. زندانیان مواد مخدر اغلب طولانی مدتترین حبسها را دارند و از این جهت خانوادهشان بیشتر در معرض آسیبهای اجتماعی هستند.
محمدحسین جوادی در ادامه میگوید: «آنچه مشکلزاست نه قانون بلکه نحوه اجرای آن است. از نظر این مددکار اجتماعی ما در زمینه قوانین موجود در زمینه حمایت از خانواده زندانیان مشکلی نداریم اما در شکل اجرا دچار خطا میشویم و این موضوع سبب میشود تا آن طور که باید و شاید نتوانیم از آنها حمایت کنیم و کماکان این خانوادهها درگیر آسیبهای اجتماعی ناشی از به زندان افتادن مرد، زن یا هر دو میشوند. مساله دیگر هم وجود کانونهای با سابقه و دلسوز در زمینه خدمات حمایتی است که متاسفانه در بعضی از آنها کمبود نیروی متخصص دیده میشود؛ کسانی که با تمام وجود کار میکنند اما از تحصیلات مرتبط - و حتی در مواردی از تحصیل- بیبهرهاند. سازمان مردم نهاد حمایت از خانوادههای زندانیان که از دهه 30 به فعالیت مشغول است، کمیته امداد امام خمینی، ستاد دیه، سازمان بهزیستی و NGOها، نهادهایی هستند که در زمینه مسائل و مشکلات خانواده زندانیان مشغول به فعالیتند. مساله دیگر هم متصل نبودن سازمان و نهادهای خدمات رسان و بیخبر بودن آنها از شرایط یکدیگر است.
برای مثال مددکار داخل زندان از فعالیت کمیته امداد و همینطور مددکار سازمان بهزیستی بیخبر است. نبودن فرآیند ارتباطی برای خدماترسانی به خانواده زندانیان سبب میشود که بسیاری از مسائل دیده نشود و فرآیندی یکپارچه و همسو با بودجهای که برای این کار خرج میشود موجود نباشد که در غیبت این ارتباط، بسیاری از مسائل ممکن است مغفول بماند و همینطور سرعت رسیدگی به مشکلات به نسبت ضرورت کمتر خواهد بود.» در ادامه این مراسم لیلا ارشد، مددکار اجتماعی و مدیر خانه خورشید با اعلام اینکه در خدماترسانی اجتماعی باید شرایط گروه هدف را در نظر گرفت، گفت: «وقتی والدین مصرفکننده یا قاچاقچی مواد مخدر هستند بچههای آنان رفتارهایی ضداجتماعی دارند و البته این موضوع معلول شرایطی است که این بچهها در آن بالیدهاند. وقتی پدر، مادر یا هر دوی آنها دستگیر میشوند، فاصله زمان دستگیری تا زمانی که سازمان زندانها به سراغ بچهها بیاید اغلب بسیار طولانی است.
این پروسه معمولا یک تا دو ماه طول میکشد و بچهها در این مدت بیسرپرست و در معرض انواع آسیبها از جمله خرید و فروش مواد مخدر قرار میگیرند. برای NGOها مقدور نیست که به نهادهای دولتی دسترسی همهجانبه داشته باشند و در این زمان لازم است که از این موضوع حمایتهای دولتی صورت بگیرد. اگر پاسگاه به عنوان اولین جایی که برای دستگیری مراجعه میکند با حضور مددکار اجتماعی به وضع کودکان رسیدگی کند و بعد با سازمانهای دیگر برای تصمیمگیری در رابطه با تعیین وضعیت بچهها هماهنگیها را انجام دهد این حفره خطرناک به وجود نخواهد آمد. وجود یک خط تلفن که بشود وضع بچهها را از طریق آن اطلاع داد و به یک نهاد حمایتی در این زمینه متصل شد نیز میتواند راهکاری برای حل این مشکل به حساب آید.
شیوا دولتآبادی، رئیس انجمن روانشناسی ایران و از مدیران انجمن حمایت از حقوق کودکان میگوید: در بسیاری از کشورها در کنار سایر امور قضایی بخشی برای پذیرش 24 ساعته با پلیس، مددکار و تشکیلات نظارت کیفری فعالیت میکند و با این روش دیگر مشکلی در رسیدگی به بچهها پس از زندانی شدن والدین پیش نخواهد آمد. در ادامه این برنامه فیلمی از فعالیتهای خانه کودک شوش به نمایش درآمد. رسیدگی به بهداشت، سلامت و وضع تغذیه بچهها در حد توان مالی انجمن، تشکیل کلاسهای درس برای کودکان و نوجوانان و همینطور کلاسهای سوادآموزی برای مادران، خدمات مشاوره و مددکاری برای بچهها و خانوادههایشان و بازدیدهای سرزده از خانههای بچهها و کمک در حل مشکلات خانه از جمله فعالیتهایی است که خانه کودک شوش واقع در محله دروازه غار تهران به آن مشغول است.
حمایت از کودکان و نوجوانانی که والدینشان با اعتیاد درگیرند یا در زندان به سر میبرند و خود به ناچار مسئولیت تامین معاش خانواده را به عهده گرفتهاند وظیفه سنگینی است که 13 سال بر دوش این انجمن بوده است. یکی از اعضای انجمن که در حال حاضر در بخش صدای یارا به دادن مشاوره و کمک رسانی تلفنی مشغول است میگوید: وقتی هنوز انجمن تشکیل نشده بود و ما در پارک خواجوی کرمانی میدان شوش حدود سال 78 جمعهها و وسط پارک بچههای کار را جمع میکردیم و در خانه فرهنگ به آنها درس میدادیم پسر بچهای 9 ساله در بین آنها بود با پدری معتاد و قاچاقچی که خودش خرج مادر و خواهران 3 و 6 سالهاش را میداد، وقتی به آنها ساندویچ میدادیم سهم مادرش را میگذاشت توی آستینش... بعدها که به جرم فروش مواد مخدر دستگیر و راهی کانون اصلاح و تربیت شد، در دفاع از خودش میگفت دانشآموز است و معلم دارد و اسم من را میآورد و آن موقع حس کردم که چقدر این آموزشها برای بچهها مهم است. هر چند هیچ وقت نتوانستم پیدایش کنم. کانونیها میگفتند معلمی نسبت محسوب نمیشود و فقط خانواده حق ملاقات دارد. دیگر هیچوقت ندیدمش.
نظر شما